Monday 28 February 2011

در پاسخ به اظهارات مقامات قضايي؛ ابعاد تازه اي از حمله نيروهاي امنيتي به منزل مهدي كروبي فاش شد


سحام نيوز: در پي انتشار خبري به نقل از يك مقام قضايي با عنوان “خبر بازداشت موسوي و كروبي صحت ندارد” توسط خبرگزاري فارس؛ سايت سحام نيوز در مصاحبه با خانواده مهدي كروبي موضوع را پيگيري نمود. خانواده مهدي كروبي ضمن كذب محض خواندن اين خبر  به سحام گفتند:ما در ابتدا تمایل به باز کردن تمامی ابعادد یورش ماموران نبوده اما از آنجا که عقلانیت در سخنان دادستان و دیگر مقامات دیده نمی شود بخشی از اعمال غیر قانونی که ساواکی ها هرگز به آن مبادرت نمی کرد را بازگو کرده و شرح کامل ماوقع و برخورد شجاعانه و مثال زدنی خانم کروبی را بزودی منتشر خواهیم کرد.
متاسفانه انتشار اين خبرهاي كذب با هدف توجيه رفتار غير قانوني و اسلامي و اخلاقي با مهدي كروبي و ميرحسين موسوي و همسرانشان صورت مي گيرد . تمامي شواهد حاضر دال بر عدم حضور مهدي كروبي و فاطمه كروبي در منزل است. صبح امروز يكي از عروسان آقاي كروبي به منزل مراجعه كه متاسفانه حتي كسي براي پاسخگويي جلوي درب منزل نيز حاضر نگرديد.
يكي از فرزندان آقاي كروبي همچنين با تشريح روز حادثه ابعاد وسيعتري را بازگو كردند. ايشان افزودند: در روز آغاز حصر، ماموران اطلاعات طي تماسي تلفني با علي كروبي از وي مي خواهند به منزل پدر مراجعه نمايد. در همين راستا علي سريعا به منزل پدر و بي اطلاع از حيله و نيرنگ ماموران اطلاعاتي مراجعه و دستگير مي گردد. یکی از عروس های اقای کروبی شاهد جمع آوری کورکورانه و فله ای کلیه وسایل از جمله کتب(تنها حدود 700كتاب فقهي) و حتی داروها از منزل بوده است. به طوري كه ايشان ذكر مي كردند كه “احساس كردم تنها مبل و يخچال منزل را نبردند!”
خانواده مهدي كروبي اين رفتار حكومت را يك گروگانگیری و آدم ربایی حکومتی مي دانند و مهدي كروبي و ميرحسين موسوي به همراه فاطمه كروبي و زهرا رهنورد را زنداني سياسي دربند حكومت خواندند.

میرحسین موسوي و مهدي کروبی بازداشت و به زندان حشمتیه منتقل شده اند


میرحسین موسوی و مهدی کروبی، به همراه همسران خود زهرا رهنورد و فاطمه کروبی ،دستگیر شده و به زندان حشمتیه تهران منتقل شده اند.
فوری/ میرحسین و کروبی بازداشت و به زندان حشمتیه منتقل شده اند
فوری/ میرحسین و کروبی بازداشت و به زندان حشمتیه منتقل شده اند
طبق آخرین اطلاعات رسیده از منابع موثق به کلمه، بازداشت و انتقال آنها به زندان قطعی است اما زمان دقیق انتقال آنها همچنان مبهم است.
پیش از این و در دوهفته گذشته مقامات کشور در مورد محدودیتها و نحوه  حصر همراهان جنبش سبز سکوت اختیار کرده بودند. این مساله به مبهم شدن فضا و گمانه زنی ها دامن زده بود. دختران میرحسین نیز بارها با مراجعه به کوچه اختر با پاسخ های مبهم و متناقض روبرو شده بودند، و امکان هیچ گونه تماسی نیز برای ارتباط با پدر و مادرشان فراهم نشده بود. همچنین چراغهای خانه نیز در این چند روز خاموش بوده است. به نظر می رسد عدم اجازه تماس با  خانواده ی موسوی و کروبی برای مطلع نشدن آنها از مکان موسوی و کروبی بوده است. این  بی خبری و نیز مسوولیت ناپذیری مقامات در پاسخگویی به  برخی اخبار در روزهای گذشته دامن زده بود.
در سوی دیگر سحام نیوز سایت مهدی کروبی اظهارات یکی از همسایگان مهدی کروبی را نقل کرده بود که می‌گفت نیمه شب پنج شنبه شاهد حضور هشت ماشین ون نیروهای امنیتی در مقابل ساختمان و ورودی پارکینگ منزل آقای کروبی بوده و پس از دقایقی همگی به همراه یک ماشین که از داخل پارکینگ درآمده محل را ترک کرده‌اند.
در این حال امروز و پس از اظهارات متناقض و مبهم دادستان کل کشور در مورد حصر و اعمال محدودیت بر آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان، مشخص شده است: نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس و رییس دو دوره مجلس شورای اسلامی به همراه همسرانشان و به دستور مقامات عالی کشور بازداشت و به زندان حشمتیه تهران منتقل شده اند.

اژه ای جنایتکار ایرانیان خارج از کشور را هم تهدید کرد


اژه ای جنایتکار ایرانیان خارج از کشور را هم تهدید کرد

سایت صدا و سیمای رژیم: در نشست خبری امروز سخنگوی قوه قضائیه، خبرنگار روزنامه کیهان پرسید: هم اکنون عده ای در خارج از مرزها با جریان فتنه همکاری تنگاتنگ دارند و هر روز در رسانه های ضدانقلاب به مقامات ارشد جمهوری اسلامی اتهام پراکنی می کنند. آیا دستگاه قضایی برنامه ای برای محاکمه آنان ندارد؟

حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین محسنی اژه ای پاسخ داد: بسیار بدیهی است ایرانیانی که مرتکب جرمی در خارج از کشور می شوند و یا حتی کسانی که تبعه ایران نباشند و علیه ایران اقدام کنند و در خارج از کشور باشند قابل تعقیب و پیگیری هستند.

وی افزود: هم اکنون کسانی در خارج از کشور هستند که روزی در این کشور ادعایی داشتند اما هم اکنون خیلی ذلیلانه در حال همکاری با آمریکایی ها و انگلیسی ها هستند و علیه مردم و کشورشان اقدام می کنند و این روسیاهی برای آنهاست.محسنی اژه ای با تأکید بر اینکه مدعی العموم حتماً برای آنها پرونده تشکیل می دهد گفت: آنها باید حتماً تعقیب شوند و اگر روزی به ایران بیایند در داخل مجازات شوند و اگر هم در خارج از کشور باشند مدعی العموم باید از طریق مراجع بین المللی آنها را تعقیب کند که حتماً دادستان ها این کار را خواهند کرد.

شناسایی مزدوران ادامه دارد ...تو له سگهای رهبری شنا سا ئی می شو ند یکی پس از دیگری




مصاحبه حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت کودتایی احمدی نژاد در برنامه امروز دیروز فردا را اغلب دیده اید .
گرچه اظهارات گوبلز ماآبانه آقای مصلحی بیشتر به اظهارات یک بیمار متوهم و روان پریش شبیه بود اما در آن برنامه می شد به چند نقطه ضعف دولت پی برد ؛ بحران مشروعیت در میان کارگزاران امروزین جمهوری اسلامی و ریزشهای فراوان آنها و ترس آنها از واکاوی تاریخ جمهوری اسلامی ، به عنوان مثال وقتی مجری برنامه داشت از گذشته و تاریخ عملکرد آقای مصلحی سخن به میان می آورد از شهید بهشتی نام برد که برای اولین بار ایشان را وارد فعالیتهای میدانی جمهوری اسلامی نموده ، شهید بهشتی ای که فرزند او امروزه در میان زندانیان و متهمان جمهوری اسلامی است و نام و افکار او امروزه در تضاد عملی با سیاستهای دولت کودتایی است !.
در بخشی دیگر او از شناسایی عوامل در خدمت جمهوری اسلامی صحبت کرد و اشاره کرد که :سرویسهای جاسوسی برای شناسایی عوامل ما در تلاش هستند ! .
از این نکته و با توجه به مشاهدات و گفته های بسیاری از دوستان در راهپیمایی های اخیر ۲۵ بهمن و ۱ اسفند  که اعلام کردند : " سال گذشته ما ماسک به صورت داشتیم و حالا این بسیجی ها و اطلاعاتی ها بودند که در خیابانها ماسک به صورت داشتند ! " معلوم می شود پاشنه آشیل و نقطه ضعف اصلی حکومت ترس از شناسایی عوامل سرکوب هست .
به اعتقاد این قلم شناسایی و معرفی مزدوران ریز و درشت حکومت باعث میشود رعب و ترس در دل مزدوران حکومت  بیفتد و همین امر به ریزش عوامل سرکوب در جمهوری اسلامی کمک شایانی می کند .
در طی این یک سال سرکوب خونین جنبش آزادیخواهی مردم ایران در حد توان و بضاعت اطلاعاتی این مجال اینترنتی تا کنون چهره های بسیاری از عوامل سرکوب و مزدوران داخلی و خارجی جمهوری اسلامی معرفی شده اند و اکنون با سپاس بی حد و مرز از جان برکفان و دوستان عزیزی که در داخل کشور بزرگترین سهم را در این مهم بر عهده داشته و دارند و امیدوارم در فردای ایران آزاد بدون هیچ واهمه و ترسی نام تک تک آنان را آورده چهار مزدور و سرکوبگر دیگر را معرفی می نمایم :

احسان تولایی ( با نامهای مستعار مهران صفاری و مهندس گودرزی )

نامبرده عضو معاونت فرماندهی اطلاعات نیروی انتظامی می باشد ، عکس فوق که مربوط به روزهای اولیه اعتراضات خیابانی جنبش سبز می باشد نشان می دهد که وی با رخنه در میان مردم و معترضان سعی در مهار شورش و اعتراضات دارد .
محل کار وی در فرماندهی اطلاعات ناجا در خیابان سئول تهران می باشد و در سعادت آباد در خیابان ۱۸ متری مطهری سکونت دارد .
ضمنا نامبرده در خیابان استاد نجات اللهی (ویلا) نبش خیابان سپند ، ساختمان مرجان ، طبقه چهارم در یک شرکت بازرگانی به نام " رایانه گستران عصر ایران " با نام مهندس گودرزی فعالیت تجاری نیز دارد ، به احتمال زیاد شرکت فوق برای یکی از بستگان ایشان (احیانا با جناق و یا برادر زن وی) می باشد و وی در آن شرکت رفت و آمد دارد و چه بسا سهامدارو یا شریک است .


 حاج مرتضی شفیعی فراهانی


عضو فعال و احتمالا فرمانده بسیج مسجد آشتیانی ها در خیابان ۱۷ شهریور، ایستگاه ناصری و شاغل در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح (صنایع مخابرات ایران، صما) می باشد .
نامبرده که از عوامل اصلی سرکوب و هدایت و سازماندهی بسیجیان و نیروهای چماقدار حزب الله می باشد در بدنه اجرایی انصار حزب الله نیز حضور داشته و در بسیاری از مراسمها و تجمعات این گروهک در کنار دیگر رهبران این جمع همچون حسین الله کرم و فرج مرادیان و ... دیده شده است .
وی همچنین مدت مدیدی است متولی هیات عزاداری ای به نام " محبان الزینب " است که بصورت سیار وهفتگی ، یکشنبه شب ها در شرق تهران برپا می گردد ، از این هیات که مداحی آن چند سالی است بر عهده سعید حدادیان و حاج قدمی است می شود به عنوان یکی از کانونهای تجمع و جذب نیروهای چماقدار از میان جوانان و نوجوانان در شرق تهران نام برد .




منصور ابوالفتحی

از فعالان حزب الله در غرب تهران و عضو بسیج مسجد سالار شهیدان
وی از عوامل سرکوبگر در غرب تهران و ازاعضای بسیج مسجد سالار شهیدان واقع درتهران- فلکه دوم صادقیه- ابتدای بلوار فردوس- خیابان شهید باقری غربی- نبش بن بست سپیدار- مسجد سالار شهیدان می باشد .
عکسهای فوق تاریخ دقیق آن مشخص نیست اما در روزهای تیرماه ماه سال ۱۳۸۸می باشد .
نامبرده شاغل است در یک کارگاه تولید مبل در تهرانسر تهران بوده و در بلوار فردوس خیابان ولیعصر جنوبی سکونت دارد .



علی اکبر صیاد بورانی

فعال در گروههای حزب الله و عضو بسیج ، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت تهران
نامبرده از اعضای سرکوبگر حزب الله و عضو بسیج مسجد حضرت زینب و کانون فجر می باشد ، ضمنا نامبرده دانشجوی دانشگاه علم و صنعت و از اعضای بسیج دانشجویی آن دانشگاه نیز می باشد . کانون فجر مسجد حضرت زینب یکی از کانون های فرهنگی هنری بسیج در استان تهران است که در نازی آباد، خیابان شهید عراقی واقع شده است. و از جمله نقاط تمرکز نیروهای سرکوبگر بسیج در منطقه نازی آباد می باشد .محل سکونت نامبرده نیز نازی آباد ، خیابان کوشا می باشد .
گفتنی است وی در جلسات بسیج مسجد محل خود ،مسجد حضرت زینب و همچنین در دانشگاه بصورت علنی و بی واهمه بارها اظهار داشته است که :" خدا را شاکر است که توانسته است در طول این یکسال در فتنه های خیابانی به ضرب و شتم مخالفین بپردازد و از فرصتی که برایش پیش آمده خوشحال است ، وی این سرکوب را برای همقطارانش فرصتی طلایی می داند که برابر است با رزم آوری شهدا و رزمندگانی که در جبهه های جنگ ایران و عراق در مقابل ارتش بعثی بوده اند " .
متاسفانه از بیان دیگر اظهارات و خاطرات وی درباره سرکوبهای خیابانی معذوریم چرا که بیم آن می رود که راوی و منبع ما شناسایی شود اما وی به هر حال به دروغ و برای روحیه دادن به دیگر سرکوبگران و یا واقعیت خود اظهار داشته است در اعتراضات روزهای خردادماه سال ۱۳۸۸ با باتوم فلزی خود که در عکس هم مشهود است مغز یک معترض را پخش خیابان کرده است .
و در آخر اینکه شناسایی سرکوبگران و مزدوران همچنان و با قوت و اهتمام بیشتری ادامه خواهد داشت ...

Sunday 27 February 2011

رنجنامه دختران موسوی :دکتر مهدی خزعلی


نامه دختران موسوی را برایم ارسال کردند، نمی دانم با کدام قانون و کدام محکمه ورود آنها را به خانه پدری ممنوع کرده اند،  ای کاش جناح حاکم می آموخت که بازی را در چارچوب قانون و قواعد آن اداره کند، دیکتاتورها هم آموخته اند که ظواهر قانونی را حفظ کنند، دوران سلاطین و تزار و سزار و امپراطور سرآمده است، دیگر بالای منبر و از فراز تخت سلطنت حکم بر دار کردن و گردن زدن صادر نمی کنند، امروز ظاهر قانون و محکمه را حفظ می کنند، یک قاضی قلم به مزد را می گمارند تا اوامر ملوکانه را تحریر و امضاء نماید، این که کار دشواری نیست!
و اما نامه دختران موسوی:
این است پاسخ هشت سال نشسته خوابیدن پدر در سالهای جنگ

این درد را کجا فریاد بزنیم
به نام حق
آخرین بار که دیدیم شان دو هفته پیش بود، دور هم بودیم نه اینکه دلشاد که همهمه حزن و درد آسیب خوردگان این سالها جایی برای شادی ما باقی نگذاشته بود امامهر مادری و پدری انقدر نزدیکمان بود که باور نمی کردیم که تنها سه روز بعد از ما دریغ شود این همه لطف.
غروب ۲۵ بهمن آخرین بار صدای مادر را شنیدیم، از پشت تلفن . یک خودروی ون کوچه اختر را بسته بود. فکر کردیم موقتی است شاید…فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر.
یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»
واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!
تکیه زدیم به ماشین. غروب هم رسید.مردان نقاب دارمی پاییدند ما را.توی صورتمان زل می زدند و می کاویدند و جوابی هم نمی دادند. تاریکی شب که رسید چراغی روشن نشد. خانه همچنان تاریک و تاریک تر می شد.هیچ نشانی از زندگی هم نبود. نه صدایی…نه حتی کیسه زباله ای کنار در.
محافظان را هم مرخص کرده بودند. بازگشتیم. چند مرد هم دنبالمان. از بن بست اختر تا فروردین، سر پاستور پشت سر ما می آمدند. با فاصله ای آنقدر اندک که لابد صدای مان را بشنوند.
فردا شب بازگشتیم.این بار از سر کوچه ی خورشید، کوچه ی کناری هم راه مان ندادند. در جواب سوال های معمول که هر فرزند نگرانی حق پرسیدن دارد یا سکوت کردند یا پرخاش.
باران می بارید و روشنایی خیابان پاستور فقط برق های دستگاه جوشکاری بود. همان که دری به سیاهی این روزهایمان را سر کوچه اختر جوش می داد. از پیاده روی مقابل که رفتیم ببینیم چه می گذرد، دو مرد مانع شدند. توهین کردند. گفتند یک سال شما تاختید و حال نوبت ماست. بازهم مردان نقاب داشتند.علاوه بر خودروی ون، دری بزرگ و آهنی. بدتر از میله های زندان سر کوچه جوش می دادند.
می گفتند: حقشان است و ما نمی خواستیم بحث سیاسی کنیم. ما تنها فرزندانی نگران بودیم. گفتند این یک سال هم اگر کشتیم، خوب کردیم که کشتیم. ما کشتیم ، چون آنها را که کشتیم، آدم نبودند. صورت ندا و سهراب و محسن روح الامینی مقابل چشمانمان آمد. و باز صورت و صورت به خون غلتیده یاران دیگر وعلی و خانواده اش.
ناله های مادرانه در گوشمان می پیچید. و صبر دردمندانه عمه بر پیکر علی و مادران بر مزارها. این چه کسی بود که می گفت آدم نبودند، آنها را که کشتیم! گفت : «الله اکبر گفتن هایتان هم دروغ است.»گفت و گفت و گفت. اسلحه نشانمان دادند و باز هم راندند ما را.
در جواب اصرار ما برای خواستن دلیلی، گفتند «زنگ می زنیم نیروی انتظامی بیاید و همه شما را ببرد. »در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟ فریاد می زدند که دختران آب و آتش را پدر و مادری از جنس کوه و سرو و گلهای یاس سالهاست که از ترس رهانده اند.

بچه ها بی تابی می کردند.کودک دو ساله می خواست به عادت معهود فاصله کوتاه کوچه خورشید و اختر را بدود و اسم پدربزرگش را صدا کند و آن لبخند دردمند و بیگناه و آن دستهای گرم و مهربان در آغوشش بگیرد . بهانه می گرفت.آن دیگری ،هفت ساله، گوشه ای کز کرده بود و ابراز دلتنگی می کرد و می گریست. دوربین هایشان مدام از این صحنه ها عکس می گرفت .تا حتی کودکانمان نیز بسان دشمنی در دفترشان برای تهدید و روز مبادا گنجانده شوند!
بازهم چراغی توی خانه روشن نبود.هیچ نشانی که دلگرم مان کند که پدر و مادرمان هنوز توی خانه هستند، اگرچه محصور و به ناحق … و صحبت از حق چه این روزها دشوار است!
به مامورانی که مانع ورود ما شده بودند گفتیم که می خواهیم تا سر کوچه برویم . گفتند می خواهید کوچه را ببینید که چه؟ اصلا کوچه چه مفهومی دارد ؟ گفتیم کوچه ی اختر یعنی خانه ی پدر و مادر.خانه ی ما . کوچه یعنی ردپای خسته مادری که به اندازه تمام جهان درد داشت . پدری که دلش برای فرزندان ایران می تپید . برای ما یعنی تمام لحظات امنیت.یعنی بهشت. یعنی بوی خدا، یعنی عطر یاس های کنار جانماز پدر، یعنی درد مشترک.
آن شب به تلخی و سنگینی گذشت…
آن لحظه نفرین هم نکردیم .به ما گفت بودند نفرین نکنید که این جهان آه کشیدیم. خدا ناظربود. ناظر این ظلم و بی منطقی. ناظر تپیدن دل های مضطرب ما، بی تابی بچه های کوچمکان توی سرمای شبانگاهی زمستان.
دو شب ما که دستمان از همه جا کوتاه بود و نمی دانستیم دادمان را از کدام بی داد گری بخواهیم نیمه شب عازم خیابان پاستور شدیم.
دری غول پیکر و سیاه سر کوچه گذاشته بودند. با یک محفظه کوچک که آن هم بسته بود و در از بیرون قفل شده بود . از گوشه در می دیدم . سه ماشن توی کوچه پارک شده است بعد از در زدن های طولانی مردی با نقاب از پشت در گفت چه می خواهید؟
چه می خواستیم جز خبری، نشانی، از بودن پدر و مادر در خانه، از سلامت آنها. از اینکه غذایی می رسد به آنها؟ اگر می رسد سالم است اصلا؟ ما بودیم و تجربه تلخ سالها حوادث نگران کننده.
جوابمان را ندادند. بازهم تهدید کردند که می گوییم پلیس بیاید ببرندتان، توهین، قضاوت و سکوت:
پدر و مادر خودتان هم بود، همین داستان بود؟آنها چه کرده اند؟ جز طلبیدن حق؟جوابش فحاشی و بی احترامی است؟ جواب هشت سال نشسته خوابیدن پدر در سالهای جنگ، مبارزه درسالهای جوانی و میانسالی و دلسوزی در پیری این است؟ چه بی رحم است و فراموشکار این روزگار! که این تنها قسمت پدر و مادر ما نیست که سهم مادران و پدران دردمند بسیاری است که پاسخ حق جویی خود را چنین ناجوانمردانه دریافته اند. و گلوله ها و تازیانه ها بیش از درد ما راوی این داستان تاثر برانگیزند.
باری دیگر باز برای سراغ گرفتن و خبری هرچند کوچک از سلامتی پدر و مادرمان به پاستور رفتیم. این بار حتی منفذ باریک میان دو لنگه در فلزی را هم با ورقه ای آهنین پوشانده بودند. اصلا از سر خیابان هم راهمان نمی دادند.گفتند دستور این است که خانواده موسوی حق ندارند وارد پاستور شوند! آی ی ی حق! تو چه واژه مظلومی هستی! مظلومتر از خانوادهای داغدار شهیدان و دل نگران اسیران!

بالاخره با اصرار تا سر کوچه رفتیم و از باریکه نیم سانتی که باز بود با زحمت توی کوچه را نگاه کردیم.پشت این در سیاه فلزی یک در بزرگ آهنین دیگر هم نصب کرده بودند! موازی همان یکی که قبل تر بود . این همه ترس و پنهان کاری برای چیست؟! این همه در آهنی و حفاظ و قفل برای چیست؟ این مردان نقاب پوش بدون حکم به دستور چه کسی پدر و مادری را در پس درهای آهنین پنهان کرده اند؟ آفتاب زندگی ما را ؟ مگر نه اینکه آفتاب طلوع می کند نوازشگر و مهربان تا صبح دل انگیز ظهور؟
آیا ماموران امنیتی با هویت ناشناس در دفتر کوچک کار پدرم سکنی کرده اند؟ دفترش را غصب کرده اند؟ خانه اش را غصب کرده اند؟ نوه ها و فرزندان و دامادها را محروم کرده اند از دیداری و گرفتن خبری.
بدون حکم قضایی، بدون احترام. بدون شفافیت. که مارا صد البته نیازی به احترام کسی که پدر و مادرمان را در حصر کرده است نیست. کسی که مایل است مخوف و پر از پنهان کاری باشد. حصری که در آن حتی حقوق یک شهروند متهم عادی که سلامتش تایید می شود و سلامت غذا و دارویش نیز مشخص است، در آن رعایت نشده است. شجاعت این را ندارند که بگویند از کدام مافوق دستور می گیرند؟ شجاعت این را ندارند که نقاب هایشان را بردارند و با فرزندان این دومحصور روبرو شوند.
روزی خیابان پاستور. کوچه اختر برای ما خانه اولمان بود. پر از سادگی و صفا و مهربانی و احترام ! ۱۱۰۰ متر نبود! قصر هم نبود! یک خانه دوست داشتنی قدیمی با گلها و درختهایی که پدری شاعر و نقاش کاشته بود با عطر پرده کعبه که از لای قرآن جانماز پدر می آمد و خانه ای آکنده از مهر و شور و جنبش مادر . امروز خیابان پاستور، کوچه اختر را با دیوار فلزی حصر کرده اند. حصاری غیر قانونی که هیچ از پشت آن اطلاع نداریم.
می دانیم پدر و مادرمان در هیچ محکمه صالحی محاکمه نشده اند. می دانیم پدر و مادرمان اصلا جرمی مرتکب نشده اند. می دانیم وقتی دو در بزرگ فلزی سر خانه نصب کرده اند، معنای خوبی ندارد.می دانیم وقتی چراغی روشن نمی شود مفهوم خوبی ندارد.
دو هفته می گذرد از ندیدن شان. هیچ چیز نشنیدیم جز فحاشی و توهین و نگاههای سرد و یخی. نمی دانیم این درد را کجا فریاد بزنیم.
تنها می دانیم که خداوند یاور مظلومان است
می دانیم که نور زخورشید جو بو که برآید
دختران رهنورد و موسوی
پنج شنبه پنج اسفندماه 

این ویدئو رو بارها نگاه کردم و هر بار گریستم، این مرد رو تنها نگذاریم.


مهدی کروبی سالهاست که سر عهد خود با ملت ایستاده، سالهاست که به خاطره مردم در فشار است.باید به خامنه‌ای نشان بدهیم که کروبی و میر حسین محبوب ملت ایران هستند.