Sunday, 7 December 2008

قتل های زنجیره ای چگونه آغاز شد؟


شب پرستانی كه پس از قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 1360- 1367 از خفیه گاه اوین و گوهر دشت بیرون آمده بودند، شكار در شهر را آغاز كردند و این سرفصل قتل های زنجیره ایست. دستانی كه طناب دار را در شوفاژخانه زندان اوین بر گردن فرج الله میزانی (صاحب كتاب"حماسه داد") انداختند و مترجم سیاسی تاریخ ایران "پورهرمزان" را به دار كشیده بودند، در پس كوچه های تهران و اصفهان و مشهد، امثال پوینده، سعیدی سیرجانی، مختاری، میرعلائی، زال زاده، فروهر، تفضلی، مجید شریف و... را شكار كردند. دانش و فضیلت را شكار كردند تا چپاول و غارت آلوده به خرافات را به تقدس تبدیل كنندتا بتوانند خشونت و كشتار را تضمین كنند.
بدین ترتیب است كه پرونده قتل های زنجیره ای با پرونده قتل عام زندانیان سیاسی پیوند دارد. از یك تبار و ریشه و ادامه آنست. همین شب پرستان زندگی ستیز بودند كه محمد رضا سعادتی را در اوین اعدام كردند تا فصل خونین دهه 60 آغاز شود و باز همین جانیان بودند كه در كمین چند تنی كه به زندان افكنده بودند لحظه شماری می كردند تا: هاشم آغاجری، ناصر زرافشان، باقی، گنجی، عبدی، اشكوری و... را نیز از زندگی ساقط كنند.
خواب خونین دهه 60 را در سر داشتند و دارند. اگر می توانستند با همان انگیزه كه محمد رضا سعادتی را اعدام كردند،اكنون دیگر، تلاشگران آزادی در زندانها نبودند و زندگی را از آنان نیز ستانده بودند.
پوینده و مختاری دو قربانی بزرگ قتل های زنجیره ای اند كه بدقت شناسائی و شكار شدند. اگر در دهه 60 به چنگ آمده بودند همان سرنوشتی را داشتند كه قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی داشتند. در زندان نتوانستند حلقه دار بر گردنشان بیافكنند اما در خانه های تیمی-امنیتی همان جنایتی را مرتكب شدند كه در زیر زمین اوین مرتكب شدند. هر دو را با طناب خفته كردند!
آنچه به قتل های زنجیره ای معروف شد ، با همۀ تلاشی كه كارگزاران حكومت برای محدود جلوه دادن آن بكار بردند و میبرند ، از چهار یا پنج قتل فراتر میرود . این زنجیره از هفتاد تا هشتاد حلقه و یا بیشتر پدید آمده است.
طرح كشتار دگر اندیشان در حكومت دینی ، تاریخی به قدمت حكومت جمهوری اسلامی ایران دارد ولی در هر سه دهه گذشته ، شیوه های اجرائی مربوط به خود را داشته است.
زمستان سال 71 ، پس از بالا گرفتن حساسیت علیه موضوع تهاجم فرهنگی غرب ، وزارت اطلاعات با هزینه قابل توجهی اقدام به تأسیس مركزی بمنظور بررسی محتوای مطبوعات كرد. سه سال قبل از آن تاریخ در مرداد ماه سال 68 ، سعیدی سیرجانی پس از چاپ مقاله «نكته» در روزنامه اطلاعات نگاه های امنیتی را به آهستگـــی و دقت متوجه خود كرده بود . سیرجانی در آن مقاله پنج ادعا را مطرح می كرد:
ـ ساده اندیشی مسئولین در مدیریت جنگ 8 ساله با عراق.
ـ مبارزه شعاری صرف با آمریكا.
ـ اجتناب از گروگان گیری.
ـ اداره مملكت بدون خردمندی.
ـ پرداختن مسئولین به خارج از كشور بجای داخل.
اما سیرجانی ماجرای دیگری پیدا كرد . وی پس از دو نامه سرگشاده طی سال های 71 و 72 به تندی به جو فرهنگی حاكم بر كشور تاخت و بدلیل فقدان گارد حفاظتی مانند مهاجرانی و پائین بودن ضریب ضربه پذیریش سرنوشت متفاوتی برای خود رقم زد.
نامه نگاریهای سیرجانی با فعالیت گسترده واحد تحقیقات مطبوعاتی جدید التأسیس وزارت اطلاعات، همزمان شده بود. وزارت با استقرار این واحد در ساختمان چهار طبقه ای در انتهای خیابان گاندی در شمال شهر تهران ، كادر گسترده ای را صرفاً مسئول بررسی مطبوعات و تفكیك موضوعی و محتوائی كلیه نشریات كشور كرده و پس از فیش برداری های گسترده از مطالب نشریات ، آن مطالب را در جریان یك خط تولید پیچیده و حرفه ای مبدل به بولتنی كاملاً جهت دار و اغوا كننده می نمود، كه مسئولیت تغذیه ناسالم اطلاعاتی مسئولین كشور را عهده دار بود.
با پایان سال 71 واحد مزبور به ساختمان مجللی در خیابان پاسداران و نزدیك منزل و محل كار سعید امامی منتقل شد و سه شیفته مشغول تداوم حركت خط تولید بولتن های كاملاً محرمانه خود بود.این واحد مستقیماً زیر نظر گروه اجتماعی وزارت اطلاعات فعالیت می كرد و طبعاً بنا به ماهیت كارش نامه نگاریهای سیرجانی نیز از چشم آنان پنهان نماند و سرنوشت شومی را برای سیرجانی رقم زد.
بدنبال نامه نگاری های وی ، بولتن ویژه ای برای سیرجانی تهیه شد و از همین جا پروژه بازداشت ، اعتراف و استحاله سیرجانی آغاز می شود .متعاقب بازداشت سیرجانی ، 134 نفر از نویسندگان مطرح كشور طی نامه ای در سال 72 اعتراض خود را نسبت به بازداشت سیرجانی اعلام كردند و متعاقب تقریر این نامه فشار بر امضاء كنندگان آن آغاز می شود.
"عباس زریاب خوئی" زیر فشــــــار سنگین امنیتی در آن ایام در گذشت . «احمد میر علائی» در سال 74 بشكل مرموزی با تزریق الكل ، دچار ایست قلبی شد و فوت كرد. بعد از آن دستگیری و صحنه سازی های تصنــــــعی سناریوی فرار «فرج سركوهی» از ایران رخ داد.
آبـان 75 مرگ مشكوك «غفار حسینی» و در دی ماه همان سال جسد «احمد تفضلی» در حالیكه با دیــــلم سرش را شكافته بودند پیدا می شود. جسد «ابراهیم زالزاده» پس از آنكه وی در اسفند 75 مفقود می شود در فروردین 76 در حومه تهران كشف می شود.در كنار همه اینها سناریوی ناموفق سقوط اتوبوس نویسندگان به درّه در مسیر سفر به ارمنستان روی داد.
ماشین جنایت به راه افتاده بود و سرمست از قدرت به پیش می رفت و علی الظاهر هیچ نهاد یا مسئولی هم از توان نظارت بر عملكرد وزارت اطلاعات برخوردار نبود.
در تابستان سال 72 زمانی كه «هاشمی رفسنجانی»برای دومین بار موفق به تصاحب كرسی ریاست جمهوری ایران شد ، هنگام معرفی كابینه دوم خود به پارلمان در دفاع از «علی فلاحیان» وزیر اطلاعات كه در كابینه قبلی هم عهده دار همین سمت بود تنها به یك جمله اكتفا كرد :"آقای فلاحیان هم كه كسی جرأت ندارد به ایشان رای اعتماد ندهد"!
فلاحیان كه در جلسه مزبور حاضر بود ظاهراً از این شیوه معرفی خشنود شد و عكس العمل خود را تنها با تبسمی مقتدرانه به هاشمی نشان داد.
ترسی كه هاشمی به آن اشاره می كرد ، ترسی واقعی بود . زیرا نمایندگان بخوبی می دانستند مرجع توجیه كننده شورای نگهبان برای تأیید یا رد صلاحیت كاندیداهای پارلمان ، وزارتخانه ای است كه فلاحیان در رأس آن قرار دارد.
در اول مهر ماه 1377 حمید حاجی زاده شاعر كرمانی و فرزندش را با ضربات چاقو به قتل می رسانند.
در 30 آبان 1377 نوبت به داریوش و پروانه فروهر می رسد. آنها را در خانه مسكونی اشان با كارد به قتل می رسانند.
در چهار آذر 1377 نوبت به مجید شریف ( نویسنده و مترجم و تلاشگر آزادی) می رسد.
در همین ایام پیروز دوانی را می ربایند و بعد ها به قتل می رسانند.
با ربودن و به قتل رساندن محمد مختاری و محمد جعفر پوینده به فاصله یك هفته در پائیز 1377 ، واژه قتل های زنجیره ای بر زبانها جاری میشود .از آنزمان بسیار در باره این جنایات نوشته و گفته شده است . متهمین كاذب این پرونده و عوامل اصلی این جنایات ، همچون سالهای متمادی در مسند وزیر و نماینده و رهبری در حكومت دینی ایران به تداوم سركوب و به زندان افكندن مخالفین خود مشغول می باشند.
اینها فقط بخشی از قربانیان قتل های زنجیره ای هستند كه توسط كارگزاران همین نظام به شیوه های گوناگون به قتل رسیده اند.
دکتر کاظم سامی (وزیر بهداری کابینه مهندس مهدی بازرگان) که نامبرده در سال 67 به طرز فجیعی در مطب خود بوسیله آدمکشان رژیم به قتل رسید.
منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد.
دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود.
مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست.
احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید.
دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود.
سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود.
معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق.
ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند.
کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج.
کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373
کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج
سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد.
خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است.
علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است.
امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد.
سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد
غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد
حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند
حسین سرشار، خواننده اپرا، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند.
محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید
شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید
ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه
ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه
کاظمی استاد دانشگاه
پیروز دوانی و دوست وی رستمی ، درتهران و همدان ربوده و کشته شدند.
فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است
زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد
ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده
قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند
حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد
فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند
عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند.
خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئیت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید.
دکتر مجید شریف آبان سال 77
داریوس فروهر و پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو
محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد
محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد
شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد.
مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند
جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند
زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد
دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید
دکتر خاکسار در تهران به قتل رسانده شد
محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73
محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92
حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73
کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند
محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید
عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت
احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت
محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان
علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان
بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه
سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه
محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق
عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق
سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود
محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر
رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق
الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه
محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر
اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم
و........
در دهمین سالگرد این جنایات، از دادخواهی خانواده قربانیان قتل های زنجیره ای برای تحقق عدالت حمایت کنیم.
گرد او رنده علیر ضا از انگلستان

No comments: