Friday 5 December 2008

محفل اطلاعاتي ترور چگونه برملا شد؟


عليرغم آنکه در افواه مطرح است و در اطلاعيه کذايي 15 دي ماه 1377 وزارت اطلاعات نيز به آن اشاره شده است هيچ کشفي در کار نبوده است. در 16/3/1377 مصطفي کاظمي (موسوي) در يک قرار ملاقاتي به منزل خاتمي مراجعه مي‌نمايد و مي‌گويد همانند گذشته هنوز خط مسير حذف مخالفان و دگرانديشان در حال اجرا هست اما اينبار يک هدف ديگر هم به آن اضافه شده است و آن سقوط دولت شماست و قرار است اين حذفها از پائيز امسال مجدّداً از سر گرفته شود. متأسفانه و بدلايل غيرقابل موجهي خاتمي اين مسئله را جدي نمي‌گيرد و طبق گفته خود مصطفي کاظمي در زماني که در زندان 66 سپاه مدتي را با وي بودم جلسه آن شب را خاتمي با مزاح و بي‌تفاوتي مي‌گذراند. و حتي به وي مي‌گويد: حالا تو خسته شده‌اي. يک مدتي مرخصي بگير و برو کيش استراحت کن !…پيشگويي کاظمي درست از آب در مي‌آيد و در پائيز 1377 ابتدا فروهر و همسرش و پي در پي قتلها انجام مي‌شود. اينجاست که در پس فشار افکار عمومي و بين‌المللي خاتمي و غالب مسئولين نظام موضع‌گيري مي‌کنند. رئيس جمهور هيأتي را تشکيل مي‌دهد. در همين گير و دار در 26/9/1377 آقاي دري نجف‌آبادي به رهبر مراجعه مي‌کند و براي رفع اين معضل کسب تکليف مي‌کند و اشاره مي‌کند که چه بايد کرد؟ در 29/9/1377 مصطفي کاظمي و مهرداد عاليخاني (سيد صادق) که متوجه مي‌شوند آقاي دري آنها را تحت مراقبت دارد به ملاقات وي مي‌روند و علت را جويا مي‌شوند و اظهار مي‌دارند مگر ما چه جرمي کرده‌ايم که تحت تعقيب و مراقبتيم. ما کاري نکرده‌ايم الا اجراي دستور شما پس اين مراقبت يعني چه؟ کاظمي که برخورد مشکوک دري را مي‌بيند از بيم توطئه همانروز در ساختمان شهید دقایقی وزارت اطلاعات واقع در خيابان استاد نجات‌اللهي - کوچه شيرين تعدادي از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا مي‌خواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عاليخاني اظهار مي‌دارد که: “همانطوريکه همه مي‌دانيد ما به دستور مستقيم آقاي دري اين قتل‌ها را انجام داديم و مشکلي متوجه ما نيست و نظام بايد خود چاره‌اي بينديشد نه اينکه ما چند نفر هزينه‌اش را بپردازيم. در سوی دیگر نیز همانروز شفيعي نيز که معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خيابان دبستان در مقر اصلي وزارت اطلاعات در سالن آمفي‌تئاتر پرسنل ستادي وزارت را گرد مي‌آورد و مي‌گويد: “آقاي موسوي مي‌گويد دري دستور قتل‌ها را داده است و آقاي دري هم امروز صبح به من مي‌گويد من نگفته‌ام. الله اعلم!” همان شب مجدّداً و شخصاً مصطفي کاظمي به دفتر خاتمي مراجعه مي‌کند و اعلام مي‌کند که آقاي خاتمي چه مي‌کنيد من تابستان به شما گفتم که قرار است اين قتلها انجام شود شما به شوخي گرفته‌ايد حالا هم که قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول کشف آن کرده‌ايد؟ و … بالاخره همان شب خاتمي به علي ربيعي (عباد) تلفن مي‌زند و وي مي‌آيد و سخنان مصطفي کاظمي را مي‌شنود و از همان شب مصطفي کاظمي به خانه‌ امني در فرمانيه برده مي‌شود و تحقيق از وي آغاز مي‌شود. از 5/10/1377 با بازداشت مهرداد عاليخاني و دو روز بعد از آن در 7/10/1377 بازداشت سعيد امامي و سپس مابقي متهمان آغاز مي‌شود. مهرداد عاليخاني 5/10/1377 ساعت 7:30 صبح هنگامي که وارد پارکينگ خودروهاي ستاد وزارتخانه مي‌شود. ابتدائا به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امني در قيطريه هدايت شده و پس از دو روز يعني در 7/10/1377 به زندان توحيد منتقل شده، سعيد امامي نيز همانروز در خيابان‌هاي شهرک شهيد محلاتي توسط تيمي از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده وابتدا به بازداشتگاهی در پادگان امام علی و بعد از آن به زندان توحيد هدايت مي‌شود. با بازداشت عوامل اصلي تيم ترور بود که محافلي ديگر به تکاپو افتادند از مجله مثلاٌ خزائي از مشاورين دري نجف ابادي سناريويي را آماده مي‌کند که يکي ازافزاد مستعد اپوزويسيون را از طريق ترکيه به ايران بياوريم بعد در حالي که قصد ترور گلشيري يا چهل تن را داشته بدام بياندازيم و افراد بعد هم در حين تعقيب و گريز بشدت مجروحش نمايم و نهايتاٌ براثر شدت جراحات وي فوت نمايد و بررسي عقيم بماند! و … که اين طرح رد مي‌شود. از سوي ديگر نیز خاتمي بشدت و جداٌ پيگير بوده تا اینکه در روز 14/10/1377 در دفترش جلسه‌اي با حضور علي‌ربيعي ، حسن روحاني (دبير شورايعالي امنيت ملي) دري نحف آبادي، سعيد حجاريان و سرمدي تشکيل مي‌دهد و همانجا حاضرين را مکلف به نوشتن اطلاعيه مذکور مي‌کند و نهایتا روز 15/10/1377 اطلاعيه تاريخي وزارت اطلاعات بدين شرح منتشر مي‌شود: «… وقوع قتلهاي نفرت‌انگيز اخير در تهران نشان از فتنه‌اي دامنگير و تهديدي براي امنيت ملي داشته است. وزارت اطلاعات بنا به وظيفه قانوني و به دنبال دستورات صريح مقام رهبري و رياست محترم جمهوري کشف و ريشه‌کني اين پديده شوم را در اولويت کاري خود قرار داد و با همکاري کميته ويژه رئيس جمهور موفق گرديد شبکه مزبور را شناسايي و دستگير و تحت تعقيب و پيگرد قانوني قرار دهد. با کمال تأسف معدودي از همکاران مسئوليت ناشناس کج‌انديش و خودسر اين وزارت که بي‌شک آلت عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتکارانه زده‌اند در ميان آنها وجود دارند. اين اعمال جنايتکارانه نه تنها خيانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب مي‌شود بلکه لطمه‌ بزرگي به اعتبار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران وارد آورده است. وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنايتي عليه انسانها و هرگونه تهديد امنيت شهروندان و درک عميقي از ابعاد فراملي اين فاجعه عزم قاطع خود را در ريشه کني عوامل و محرکان خشونت سياسي و تضمين امنيت اعلام داشته و به امت شريف ايران اطمينان مي‌دهد همانگونه که در فراز و نشيب‌هاي انقلاب اسلامي حافظ امنيت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده است اين بار نيز با تمام توان و امکانات خود بقاياي باندهاي منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخ‌هاي داخلي و خارجي اين پرونده پيچيده را براي دستيابي به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد کرد. »بدنبال انتشار اين اعلاميه ديگر قسمت اعظم اميدي که براي خلاصي بازداشت شدگان کليدي همچون سعيد امامي، مهرداد عاليخاني، مصطفي کاظمي و خسرو براتي و نصيري پور و قبه و … وجود داشت. کم‌کم به ياس بدل مي‌شد اينجا بود که ياران و وفاداران به سعيد امامي از چندين محور اصلي به ميدان آمدند محور رسانه‌اي و محور درون نظامي در محور رسانه‌اي روزنامه کيهان پيش قراول بوده در 20/10/1377 يعني درست چهار روز بعد از انتشار اطلاعيه وزارت اطلاعات با انجام مصاحبه اختصاصي با خسرو (روح‌الله) حسينيان تلاش گسترده‌اي براي تبرئه متهمان اصلي و متهم نمودن طيف ملي مذهبي و دوم خردادي‌ها به دست داشتن در قتلها نمود. فرداي اين مصاحبه صدا و سيما نيز به ميدان دفاع از محفل ترور آمد و در برنامه‌اي با نام چراغ که پیش از آن عمدتاً به مسائل و مشکلات اجتماعي و شهري مي‌پرداخت و ببیننده بسیاری نیز داشت با دعوت از خسرو (روح‌الله) حسينيان مصاحبه روز گذشته وي در کيهان را پوشش گسترده‌تري داد. حسينيان آخرين لگد را بر جنازه مقتولين زد و در آن برنامه ضمن آنکه متهمان را نيروهاي بشدت ارزشي و مذهبي و فکري قلمداد کرد از مقتولين به عنوان مخالفان نظام و مرتد و ناصبي که نسبت به ائمه اطهار (ع) جسارت مي‌کردند نام برد. بدنبال اين اقدامات همه جانبه گروهي نيز از بين فعالان جريان محافظه‌کار و معاونت التقاط وزارت اطلاعات که آنزمان عمده افراد جريان محافظه‌کار در آن لانه داشتند البته به هدايت اسدالله بادامچيان در شهرک شهيد محلاتي در خانه تيمي که متعلق به حسين شريعتمداري است گرد هم آمدند و گروهي را با نام فدائيان اسلام ناب محمدي راه‌اندازي نمودند و با هدف منحرف نمودن افکار عمومي و کميته تحقيق شروع به صادر نمودن اطلاعيه نموده اين گروه مجعول در يکشنبه 29/9/1377 يعني درست همانروزي که ديگر سعيد اسلامي بازداشتش را حتمي مي‌دانست و مصطفي کاظمي بصورت خود معرف خود را تحويل خاتمي و کميته تحقيق داده بود، اولين اطلاعيه خويش را صادر نمود و مسئوليت قتل‌ها را بر عهده گرفت. از سوي ديگر در 24/10/1377 اسدالله بادامچيان به نزد رهبر رفته و با ارائه دلايلي آزادي بي‌قيد و شرط سعيد امامي را طلب مي‌نمايد چراکه ماندن وي را در زندان به صلاح نمي‌داند و احتمال دلسردي عوامل انقلاب (شما بخوانيد خودسرها و لباس شخصي‌ها) از اين بازداشت مي‌رود اما خامنه‌اي زرنگتراز آن است که اعتبار خويش را هرچند براي وفادارترين عنصر خويش به زير سؤال ببرد در ثاني ديگر براي اين اقدامات دير شده بود و سعيد امامي و ديگر متهمان لب به سخن گشوده بودند. بادامچيان وقتي که سکوت رهبر را مي‌بيند بار ديگر زحمات و فداکاري‌ها و خدمات سعيد امامي را براي وي بازگو مي‌کند که اينجا رهبر با لحني حاکي از ناراحتي به وي مي‌گويد: “سعيد امامي ديگر تمام شد! برويد خودتان هر کاري به نظرتان مي‌آيد انجام بدهيد”اسدالله بادامچيان از بيت رهبري مستقیماً به شهرک شهيد کلاهدوز منزل حسين الله‌کرم آمد و در آنجا تصميم گرفته شد آخرين تلاش براي بيرون کشاندن سعيد از زندان انجام شود و آن فرافکني و جريان‌سازي بود همان شب نامه‌اي جعلي از دست‌خط رهبر جعل شد نامه خطاب به رحيم صفوي با اين مضمون که اين دگرانديشان را از بين ببريد و … نوشته شد و بعد هم همان شب در حد وسيع تکثير شد و در تهران و قم و اصفهان و نجف‌آباد پخش شد. هدف از اين کار منحرف کردن افکار کميته تحقيق بود چراکه با اطلاعاتي که از داخل زندان توحيد بدست آمده بود حاکي از آن بود که کاظمي و اسلامي و عاليخاني منکر حضور در قتلها شده‌اند و اعلام کرده‌اند که احتمال مي‌دهيم کار سپاه باشد. با اين نامه مشوش شدن اذهان بازجوها و در نتيجه احتمال آزادي حداقل سعيد امامي انتظار مي‌رفت که البته راه به جايي نبرد و متهمان همچنان در بند ماندند و لب به سخن گشودند. اينجا بود که هوادارن تيم ترور ديگر به آزادي متهمان فکر نمي‌کردند بلکه صرفاً به خاموش شدن آنها مي‌انديشيدند. درست هنگاميکه اعترافات سعيد امامي به شاه‌کليد قتلها رسيد و از نقش هاشمي رفسنجانی در قتلهاي سياسي و علي‌الخصوص به قتل رساندن سيد احمد خميني پرده بر مي‌داشت. حکم قتل خود وي نيز صادر شده بود. آري به تعبير ديگر “خياط نيز خود در کوزه افتاد”! سعيد امامي ديگر تبديل شده بود به بمب اتمي که با زنده ماندش ديگر هيچ رازي مکتوم باقي نمي‌ماند. از طريق يکي از زندانبانان مورد وثوق به سعيد امامي پيام مي‌دهند که به نحوي خود را از توحيد به بيرون بکش مابقي خلاص کردنت با ما! و تنها راه خروج از توحيد بيماري حادي بود چرا که درمانگاه زندان توحيد خود به مداواي بيماران مي‌پرداخت. سعيد امامي براي اجراي اين نقشه ابتدائا تصميم مي‌گيرد که به نحوي دست و پاي خود را بشکند يکبار در حين اتمام بازجويي و راه برگشت به سلول در راه‌پله‌ها خود را به زمين مي‌اندازد اما دست وي نمي‌شکند و صرفاً ضرب مي‌بيند (در فيلمهاي بازجويي وي مشاهده مي‌شود که دستش را به گردنش آويزان نموده) تنها راه مي‌ماند مسموميت و خودکشي.صبح روز سه‌شنبه 25/3/1378 - زندان توحيدسعيد امامي در سلول 407 انفرادي زندان توحيد نگهداري مي‌شده حمام در طبقه همکف ضلع شرقي زندان گرد توحيد است. به زندانيان براي استحمام نصف قالب صابون و گاها در صورت تقاضا داروي نظافت نيز داده مي‌شده است که از يک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده است. امامي داروي نظافت را مي‌گيرد. دوشهاي حمام دورتادور سالني است که در وسط آن بلنديي ساخته شده و نگهباني از بالا بر استحمام زندانيان نظارت دارد. در ثاني حمام‌ها در ندارند و پرده‌اي آنرا مي‌پوشاند که هراز چندگاهي نگهباني از کنار يا زير آن به داخل نگاهي مي‌اندازد. امامي بعد از استحمام و مصرف دارو براي نظافت باقي‌مانده آنرا که علي‌القاعده فقط مي‌توانست وي را مسموم نمايد مي‌خورد. به علت کمي داروي نظافت، وي تا غروب وضعيت عادي داشته است که بعد از آن در شب حال وي به وخامت مي‌رود که به درمانگاه زندان توحید انتقال می شود و پزشک وی تجویز می نماید که سریه به بیمارستان تخصصی اعزام شود با درجریان گذاشتن مقامات مسئول و پس از استعلام از دادستان نظامي و وزير وي را ابتدا به بيمارستان سينا و به دلايل کاملاً معلومي سپس به بيمارستان لقمان‌الدوله منتقل مي‌نمايد. (در بخشي که مسئوليت آن بر عهده دکتر رضايي (برادر محسن رضايي - دبير مجمع تشخيص مصلحت و دستيار هاشمي رفسنجاني) مي‌باشد برده مي‌شود. نامبرده در 27/4/1378 به کلي سلامت خويش را باز مي‌يابد اما به جهت اينکه از دفتر رهبري نماينده‌اي قصد ديدار با وي را داشته به جهت آنکه اعلام نموده بوده زير سخت‌ترين شکنجه‌ها بوده‌ام برگشت وي براي يکروز به تأخير مي‌افتد تا اينکه ناگاه در شامگاه 28/4/1378 نامبرده عليرغم اينکه سابقه بيماري قلبي نداشته دچار عارضه ايست قلبي مي‌شود و در صبح 29/4/1378 فوت مي‌نمايد. در همان زمان پس از اعلام خبر خودکشي سعيد امامي بر اثر خوردن داروي نظافت کارشناسان بسياري از جمله انجمن علوم آزمايشگاهي وناصر زرافشان و شيرين عبادي از جمله وکلاي مقتولين اعلام نمودند که بر اساس آزمايشات بسيار و متعددي از داروهاي نظافتي که در بازار ايران مورد استفاده استحمام کنندگان قرار مي‌گيرد مشاهده شده که تماماً فاقد سم آرسنيک بوده و مهلک نيست. در ثاني چنانچه بر فرض هم که کشنده باشد بايد جداره معده و روده را پاره نمايد و علت مرگ خونريزي شديد داخلي باشد نه ايست قلبي ! بلکه ايست قلبي عارضه چيز ديگري است؛ آمپول هوا!به هر تقدير باز تا نوبت بر عاليجناب سرخ‌پوش رسيد باز طبق معمول به ناگاه با اتفاقي غير منتظره مسير پرونده تغيير يافت.اعلام مرگ امامی !نيازي ، رئيس سازمان قضايي نيروهاي مسلح روز شنبه 29/3/1378 خبر فوت سعيد امامي را اعلام نمود و بدين ترتيب نام وي از پرونده کنار رفت و اوراق بازجويي‌هايش نيز نيز بطور کل از پرونده حذف گرديد و متهم رديف اول از سعيد امامي به مصطفي کاظمي نزول نمود و اين پرونده ملي که مي‌توانست دست‌هاي پيدا و نهان مافياي قدرت و ثروت و ترور را در طول عمر جمهوري اسلامي بر ملا نمايد به فراموشي سپرده شد …* اینکه من چگونه به اوراق بازجویی سعید امامی دسترسی پیدا نمودم مطلبی است که به خودم این حق را میدهم که منبع و مرجع خود را لو ندهم و گمان هم ندارم که موضوع مهمی باشد ، موضوع مهم اصالت این اوراق است که همانزمان با انتشار آن مورد بحث واقع شد که در چندین مرحله مورد بررسی قرار گرفت و تماما دال بر صحت و اصالت آنها بود یکبار بنا به درخواست دیوان عالی کشور نسخه ای از بازجوئی ها و نامه کذائی سعید امامی کهدر روزنامه سلام نیز منتشر شد به اداره تشخیص هویت ارسال شد که گواهی شد هر دو دست خط یکی است و همین مسئله باعث برائت من شد و یکبار هم در کمیسیون اصل نود مجلس مورد بررسی قرار گرفت و طبیعتا اگر این اوراق بازجوئی کذب بود به هر روی باید مجلس شورای اسلامی و یا آقای مهدی کروبی در جریان قرار می گرفتند . این در حالی بود که بارها آقای انصاری راد رئیس وقت کمیسیون اصل نود مجلس نیز اعلام نموده بود از طریق امیرفرشاد ابراهیمی ما به اوراق بازجویی سعید امامی دسترسی پیدا نموده ایم و کیفیت آنها نیز برای ما مسلم شده است
گرد او رنده علیر ضا از انگلستان
.

No comments: