Friday 5 December 2008

ماجرای قتل سيامک سنجری و فاطمه قائم مقامی


توضيح : در واقع خانم فاطمه قائم مقامی و آقای سيامک سنجری هيچ نسبتی باهم ندارند . اگر ماجرای قتل آنهارا باهم آورده ايم بدين علت است که شرح قتل آنها را در يک مقاله که در نشريه « پيام امروز» مندرج بود ، يکجا پيدا کرديم.اکبر گنجی می گويد :پرونده قتل سيامک سنجری و فاطمه قائم مقامی را دنبال کنيد تا به شاه کليد برسيد. قتل آنان مشکل شخصی شاه کليد ( فلاحيان ) بودند و شاه کليد مجبور شد آن ها را از ميان بردارد.ارتباط قتل فاطمه قائم مقامی ، مهماندار هواپيما با پرونده قتل های زنجيره ای نخستين بار در اسفند ماه سال 1377 در روزنامه توقيف شده « زن » مطرح گرديد. به نوشته روزنامه زن ، همسر فاطمه قائم مقامی به کميته پيگيری قتل ها احضار و ماجرای قتل به وی اطلاع داده می شود ، اما از وی می خواهند که برای ممانعت از فرار قاتلان موضوع را با مطبوعات در ميان نگذارد. چهاردهم فروردين 1378 گنجی در مقاله « اسم رمز : دفاع از دين » به ماجرا اشاره می کند و در باره آن می نويسد :
قتل خانم فاطمه قائم مقامی توسط مأموران امنيتی براستی يک فاجعه ملی است. چه خوب بود اقتدار گرايان دلايل و علل و انگيزه های قتل آن خانم مهماندار را به مراجع معظم تقليد توضيح می دادند تا قم بتواند عادلانه قضاوت کند که اسلام خواهی و شريعت طلبی اقتدار گرايان پوششی است بر قدرت طلبی ، حجابی است بر دنيايی گرايی عريان.
از اين زمان تا نه ماه ديگر گنجی نامی از فاطمه قائم مقامی در مقالات خود نمی برد . اما در واپسين روزهای شهريور 78 مقاله ای از او منتشر می شود که اشارات بعدی گنجی آن را معنا می کند. در اين مقاله که « آفت سازی آمرانه » نام دارد ، او به آفات نوسازی آمرانه در کشورهای در حال گذار در دهه های هفتاد ، هشتاد و نود اشاره می کند. ليکن در اين ميان ماجرايی شگفت را باز می گويد :
در دهه 1970 ، سازمان اطلاعات و امنيت کلمبيا که تخصص فراوانی در سرکوب مخالفان داشت و عملکردش کاملاً دور از نظارت و دسترسی قوای حکومت و مردم و مطبوعات بود ، برای فعاليت گسترده خويش نيازمند بودجه کلان و هنگفتی بود. رئيس سازمان اطلاعات کلمبيا مدعی بود که دولت بودجه کافی در اختيار آن سازمان قرار نمی دهد. لذا گريز و گزيری از ورود به فعاليت های اقتصادی نا مرئی و پنهان و کسب درآمد از طريق مفت خريدن کارخانه های دولتی ( پروژه خصوصی سازی ) و باج خواهی از طبقه تازه به دوران رسيده اقتصاد بازار و …. وجود ندارد. اما رئيس سازمان همچنان مدعی بود که با کسری بودجه برای پيشبرد اهداف مواجه است. لذا فکر بکری به ذهن او خطور می کند : صادرات مواد مخدر به اروپا و کسب درآمد از اين راه . در ضمن با معتاد کردن جوانان غربی می توان ضربه مهلکی بر غرب وارد کرد.
در آن کشور آمريکای لاتين گروه های مافيايی کثيری با تشکيل شبکه های گسترده در حال ترانزيت مواد مخدرند. مواد مخدر توقيف شده اين گروه های مافيايی منبع درآمد جديد سازمان امنيت بود.
اما مواد مخدر را از چه راهی می توان صادر کرد؟ کشورهای اروپايی بشدت ورود و خروج کالاها را کنترل می کنند. باز هم فکر بکری به ذهن رئيس سازمان اطلاعات آن کشور خطور می کند . معمولاً در فرودگاه ها پرسنل هواپيما را بازرسی نمی کنند. لذا می توان از طريق برخی مهمانداران مواد مخدر به اروپا صادر کرد.
صدور مواد مخدر آغاز می شود . اما مهمانداران از رئيس سازمان دلربايی می کنند و اين دلربايی ها به جاهای باريک می کشد و رئيس سازمان مجبور می شود در نهايت برخی از مهمانداران را سر به نيست کند.
البته به نوشته گنجی ، بعداً روشن می شود که دلارهای حاصل از صادرات مواد مخدر ، به آن کشور آمريکای لاتين باز نگشته و همه آن ها به حساب های شخصی در خارج از کشور واريز شده است. رئيس تنوع طلب سازمان امنيت آن کشور آمريکای لاتين هم از دلربايی داخلی خسته و به « تجربه خارجی » از جمله در روسيه و آلمان گرايش پيدا کرد.
در سالگرد قتل های زنجيره ای ، اکبر گنجی در مصاحبه ای ، از بيان اطلاعات خود در باره انگيزه قتل فاطمه قائم مقامی ، به دليل محذور اخلاقی خودداری می کند. گرچه توضيح می دهد تاريکخانه اشباح پروژه های مختلفی داشته است :
پروژه ديگر آنها خط ترانزيت مواد مخدر بود. صادرات مواد مخدر درآمد کلانی دارد. برخی از طنازان درگير در پروژه صادرات مواد مخدر ، به دليل در خطر انداختن منافع به قتل رسيدند …. در پروژه ترانزيت افراد درگير از وقايعی مطلع بودند که می توانست برای شاه کليد خطرناک باشد و به اين دليل به قتل رسيدند.
اندکی بعد ، در آستانه انتخابات مجلس ششم ، هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای و درباره فعاليت های اقتصادی وزارت اطلاعات گفت مأموران وزارت اطلاعات از زمان جنگ اجازه محدودی داشتند مانند بقيه سرويس های جاسوسی دنيا، پوشش هايی برای خود داشته باشند : « جنگ بود و ما می خواستيم از بازار سياه کالا بخريم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشيم. اين هم کار هر کسی نبود ، يک شرکت معمولی نمی توانست اين کارها را بکند ، ابزارهای اطلاعاتی لازم داشت. به همين دليل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد که از اين پوشش ها استفاده کند. اواخر دوره معلوم شد که افراط کردند و مراجعات زيادی در همين باره شد …..» من شخصاً پيگيری کردم و شروع کردم به کم کردن کار وزارت اطلاعات . ما بدون هياهو کار کرديم و به تدريج داشتيم اين ها را کم می کرديم . اين گفته گنجی را واداشت آشکارتر ، گرچه به زبان پرسش ، سخن بگويد :
مدعای آقای هاشمی نه تنها نوری بر تاريکی نمی افکند ، بلکه بر تيرگی ها می افزايد : « حق الکشف » در چه زمانی وضع شد ؟ مبارزه با ثروت های باد آورده توسط وزارت اطلاعات و در يک روزنامه خاص و به کارگردانی عناصر اطلاعاتی از چه زمانی آغاز گشت ؟ ايجاد پوشش برای فعاليت اطلاعاتی خارجی چه ربطی به مالکيت کارخانه های داخلی داشت ؟ تأمين درآمد توسط وزارتخانه و نهادها و ارگانهای مختلف در چه زمانی ، در پرتو چه سياستی و با مجوز چه کسی آغاز شد ؟ آيا فعاليت گسترده اقتصادی در پرتو رانت امنيتی ، افراط نام دارد ؟ آيا استفاده از خط ترانزيت مواد مخدر برای مسائل جنگ و خريد اسلحه صورت گرفت ؟ آيا قتل فاطمه قائم مقامی و سيامک سنجری در رابطه با جنگ و خريد اسلحه قابل تحليل است ؟
و چند روزی بعد حتی اين اندازه احتياط را کنار گذاشت و صراحتاً خطاب به وزير اسبق اطلاعات نوشت :
آقای فلاحيان قبل از پاسخگويی درباره قتل های زنجيره ای بايد به پرسش های شهروندان در خصوص قتل خانم فاطمه قائم مقامی و سيامک سنجری پاسخ گويد .
با به ميان آمدن نام سنجری ، گنجی حکايت دهشتناک جزئيات قتل سيامک سنجری را از زبان يکی از حاضران در صحنه قتل بازگو می کند ، که هر چند بار گفته شود ، از خشونت نهفته در آن کاسته نمی شود :
سعيد امامی ، سيامک سنجری را با چند تن ديگر به يک خانه برد. در آنجا چند ساعتی با او گفتگو کرد ، سپس به همراهان دستور داد که او را با چاقو به قتل رسانند. سيامک سنجری به گريه افتاد و گفت طی روزهای آينده مراسم عروسی او در پيش است . سعيد امامی با موبايل با شاه کليد تماس گرفت و گفت سنجری گريه می کند ، عروسی اش چند روز ديگر است . کارت دعوت عروسی برای من و تو نيز در جيب اش آماده است. شاه کليد از آن طرف به سعيد امامی فرمان داد که او را بکشيد و آن ها نيز با 15 ضربه چاقو او را به قتل رساندند و سپس ماشين بنز او را در يکی از دره های تهران به آتش کشيدند

جمع اوری مطا لب تو سط علیر ضا از انگلیس

No comments: